بسم الله الرحمن الرحیم

·         در قسمت فقه 4 آن چیزی که در نظر گرفته شده قواعد فقهی است. قواعد فقهی هم زیاد است و چون اسمشان قواعد است اختصاص به مسائل خاصی ندارد.

·         منبعی که تهیه کرده ام همه از یک کتاب نیست.  دانلود متن مربوط به مباحث کلاس

o        القواعد الفقهیه: آیت الله بجنوردی

o        القواعد و الفوائد: شهید ثانی

o        آیت الله مکارم: القواعد الفقهیه

o        آیت الله ایروانی:

o        آیت الله فاضل لنکرانی

o        مراغی: العناوین

o        کتاب البیع=< قاعده لاضرر

o        کتاب ماه قاعده فقهیه: آیت الله مصطفوی

o        آیت الله محقق داماد

o        دکتر بهرامی

  قاعده های محل بحث در ترم جاری

o        قاعده لاضرر

o        قاعده نفی سبیل

o        قاعده اعانه

o        قاعده الزام

o        قاعده تسلیط

o        قاعده اهانت

o        قاعده اصاله الصحه

·         فی فعل المسلم

·         فی العقود و الایقاعات

·         مباحثی که در قاعده بحث می شود

o        این که قاعده چه می گوید

o        ادله قاعده بحث می شود که از کجا آمده است

o        مفاد تفصیلی قاعده

o        تطبیق: یعنی این قاعده ای که گفتیم در چه فرع فقهی استفاده شده است.

·         قبل از وارد شدن به بحث قاعده را تعریف می کنیم:

o        قاعده فقهی: یک برزخی است. اصول فقه ناظر به باید و نباید نبود و از طریق آن باید و نباید را استخراج می کنیم ولی قاعده فقهی خودش باید و نباید. مثل لا ضرر و لا ضرار. کلی است و قابل انطباق بر فروعات متعدد ولی فقه یک موضوع و یک حکم است. شما می خواهی در مالت تصرف کنی و این تصرف باعث اذیت دیگران می شود و حق نداری این کار ر ابکنی و نمی توانی بگویی که چهار دیواری اختیاری. تصرف شما در مال شما را محدود کرد. تفاوت فقه و قاعده فقهی این است که فقه جزیی و قاعده فقهی کلی است.

o        فقه: احکام شرعی ناظر به افعال انسان که احکام دوقسمت می شودمثل الخمر حرام

·         احکام تکلیفی که همان احکام خمسه هستند: واجب حرام مستحب مباح مکروه

§      مستحب بهتر است که انجام شود و مکروه بهتر است که ترک شود

·         احکام وضعی

§      مستقما گزاره ای در مورد فعل انسان نیستند هر چند که احکام تکلیفی هم از آن خارج می شود.

·         نوع دیگر تقسیم بندی

§      اولی

§      ثانوی

o        اصول فقه: که با قواعد فقه ممکن است خلط شود کاملا جدا است. اصول فقه اصولی است که در جهت استنباط احکام ازمنابع آن به کار گرفته می شود. ابزار فقیه برای استنباط است. مثل الظاهر حجه. حجیت یا ذاتی است یا قراردادی. حجت ذاتی دلیلی نمی خواهد. هر چیزی که وجود عرضی دارد دلیل می خواهد. قطع حجیت ذاتی دارد. اگر قطع پیدا کردید به حکمی دیگر نمی شود گفت چرا. ادله ای که داریم یا قطعی است که می شود ذاتی یا ظنی است که نود درصد هم ظنی است. حجیت ظن باید اثبات شود. اصول فقه برای فرد عامی هیچ کارایی ندارد.

·         بینه یعنی مثلا دو شاهد عادل می شود بینه. ید یعنی اگر چیزی دست من بود و شما گفتی برای من است باید دلیل بیاوری. اگر شک داشته باشی که آن چیزی که دست شماست برای خود شماست یا نه برای خود شماست مگر اینکه دلیل پیدا شود.

·         قاعده فقهی از کجا می آید:

o        منصوص: قواعد فقهی بعضی می گویندکه منصوص هستند. یعنی عین روایت آمده و یک قاعده فقهی شده است مثل لا ضرر و لاضرار که این عین روایت است. در قواعد منصوص خیلی بحث می کند که لا از چه نوع است وبحث های دیگر. یکی از تفاوت های بین اصول فقه و قواعد فقهی این است که قواعد اصولی برای فهم قواعد فقهی کاربرد دارد.

o        اصطیادی: یعنی صیدش کردیم. از موارد جزیی که در روایات آمده است. مثلا قاعده کل عقد ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده. هر عقدی که صحیحش ضمان آور است فاسد آن هم ضمان آور است. این قاعده از کجا آمد: این از فروعات مختلفی که در فقه بوده است گرفته شده است. از مجموعه روایات علمی برای آقایان حاصل می شود و قاعده از مجموعه روایات استخراج می کنند. در واقع از فروعات به کلی می رسیم. امام در مورد سه چهار عقد فرموده ای داشته اند و ما از منطق و قاعده آن روایت استفاده می کنیم.  هبه اصلش ضمان آور نیست فاسد آن هم ضمان آور نیست.

·         استدلال دو نوع داریم.

§      کلی به جزیی: قیاس

§      جزیی به کلی: استقرا

§      علوم بشری اساسش بر استقرا است. مثل می گویند ده فلز را گرم می کنیم می بینیم که منبسط شد بعد می گوییم که اگر فلزات را گرم کنی منبسط می شود. خیلی از بحث های پزشکی در نتیجه آزمایشات و تجربیات که همان استقرا می باشد هست. استقرای ناقص که مفید علم نیست. اگر تام باشد که تقریبا حاصل نمی شود. نظریه ابطال گرایی که می گوید ما امتحان کردیم و این شد حالا شما بیا این را رد کن چرا ما این کار را بکنیم.

·         قاعده لا ضرر

o        احکامی که مستلزم ضرر می شود از نظر شرع اسلام مشروعیت ندارد(حکم برداشته شده است). اگر برای خودت یا دیگران موجب ضرر شد حکم برداشته می شود. مثلا روزه بر شما واجب است منتهی همین وجوبی که در مورد روزه داریم دکتر می گوید روزه بگیری بیماری ات تشدید می شود اینجا وجوب روزه و آن حکم برداشته می شود.

o        ادله قاعده

·         قرآن:

§      هم به آیات قرآن استناد شده هم به رویات. در قرآن بیشتر واژه ضرار داریم که بیشتر از ضرر است. در قرآن گفته که "ولا یضار کاتب و لا شهید". لا یضار یعنی لا یضارِر یا لا یضارَر. نمی دانیم کدام یک از اینها بوده است. کاتب ضرر نزد یا مورد ضرر واقع نشود اگر به صورت فاعل بخوانیم یعنی این دو ضرر  نزنند. اگر کاتب ضرر نزدند یعنی در نوشتن دروغ می نوشت. باز آیاتی که داریم: "و لا تضاروهن لتضیقوا علیهن". در مورد خانم ها هست که آنها را مورد ضرر و زیان و مشقت قرار ندهید.

§      "و لا تضار وارده بولدها و لا مولود له بولده". به هر دو شکل می شود خواند لا تضارِر یعنی مادر به بچه ضرر نزد و شیر به بچه بدهد. مولود له می شود پدر که هزینه مادر را نمی داده. اگر بخوانیم لا تضارَر یعنی نوعی حالت لجبازی در بین زن و شوهر در مساله تمع خودخواهی می کردند و به بهانه بچه زن یا مرد در تنگنا قرار نگیرد. مثلا زن تقاضا می کرده و مرد می گفته که نه شما بچه دار می شوی.

·         روایات:

§       مشهورتین روایتی که داریم آن روایت ثمره بن جندب بود که آدم سلیم النفسی نبوده و جریان عاشورا در لشکر عمربن سعد بوده است. داستان اینطور است که درختی داشت در باغی محل ورود و خروج به باغ از خونه انصاری رد می شد. درخت خرمایی داشت که وقتی می خواست به درخت هایش سر بزند باید از داخل منزل ایشان رد می شد. از انصاری هم اجازه نمی گرفت از صاحب خانه اجازه نمی گرفت. صاحب خانه گفت شما یک دفعه می آیی و ما دوست نداریم که شما ناگهانی وارد می شوی. دوست نداریم این کار را. درخواستی که انصاری کرد گفت می خواهی وارد شوی اجازه بگیر. گفت من اجازه نمی گیرم. در راه خودم از تو اجازه بگیرم؟ من به این درخت خرمایی که می خواهم بروم از شما اجازه نمی گیرم. رفت خدمت پیامبر شکایت کرد. احضارش کردند آن مرد را. رفتند خدمت پیامبر. در دعوایی که بین آندو بود پیامبر حق را به انصاری دادند. وارد می شوی و یا الله نمی گویی!! اگر می خواهی وارد شوی اجازه بگیر. گفت یا رسول الله آیا من در راه خودم از این اقا اجازه بگیرم؟ پیامبر ص فرمودند که اصلا بگذر از این درخت خرما من جایی دیگر درخت خرمایی به تو می دهم. گفت نه درخت خودم را می خواهم فرمود دو تا می دهم و پیامبر هی بالا برد او هم قبول نمی کرد. مشکل این آدم حرص نبود بلکه کبر بود. گفت که نه همین درخت خودم را میخواهم. پیامبر فرمود درختی در بهشت به تو می دهم. آنجا همیشگی است. اینجا بود که دیگر پیامبر فرمود که ما ضرر و ضرار برای مومن نداریم. این طرف مضار بود ولی ضرر به آن صاحب خانه نمی زد. پیامبر دستور داد که درخت خرمای وی را بکنید و جلوی وی انداختند و گفتند که برو هر جایی می خواهی بکار. این یکی از روایاتی است که به آن استناد می شود و پیامبر در این روایت فرمودند که لا ضرر و لا ضرار فی المومن. اینجامشروعیت این رفت و آمد را بموجب اذیت شدن دیگران برداشت.

§      روایتی در مورد اینکه مشارب نخل(راهی که آب به زمین شما وصل میشود) این آب داره از کوه می آید در قدیم هر کس به اندازه نیازش آب را بر میداشت. آب را بر میداشتند و بعد رها می کردند برای زمین بعد. اما بعضی می آمدند این آب را که در زمین خودشان می رفته در مخزنی در زمین خودشان نگه می داشتند و نمی گذاشتند که به دیگران برسد. پیش پیامبر رفتند و پیامبر فرمود نباید زیادی آب منع شود. اگر این کار را بکنی باعث می شود که زمین های بعدی خشک شود و پیامبر فرمود لا ضرر و لاضرار فی الاسلام.