بسم الله الرحمن الرحیم

·         قاعده الزام

o        این قاعده فقط ناظر به روابط امامیه و اهل تسنن است. قاعده ای در جهت برقراری ارتباط بین امامیه و اهل سنت است.

o        مفاداجمالی

·         اهل تسنن در بعضی موارد فقهی با امامیه سازگاری ندارند. مثلا نماز را نگاه کنید می بینید که با امامیه تفاوت دارد. مثلا بسم الله را یواش می گویند. آنهایی که این کار را مدیریت می کرده اند اولات امرشان بوده اند. که برای تثبیت حکومت این کار را کرده اند. مثلا در طلاق و ازدواج عکس ما عمل کرده اند. ما در ازدواج می گوییم که برای ازدواج مرد و زن نیاز به شاهد ندارند. ثبوتا نیاز به شاهد ندارند. یعنی دو تا شرایط داشته باشند اگر دختر باکره هست اذن پدر را داشته باشد. وجود شاهد شرط نیست ولی در طلاق وجود شاهد شرط. اگر صد هزار تومن به شما پول بدهم اگر شاهدی نباشد نمی توانم اثبات کنم. این ثبوتا رخ داده ولی نمی توانم اثبات کنم. در طلاق باید دو شاهد باشند که اثبات کنند که این زن، همسر شماست. اگر دو شاهد نباشند این طلاق رخ نمی دهد. اهل تسنن عکس این عمل کرده اند. بر اساس مبنایی امامیه یک مردی خانومش را طلاق داد و شاهد نداشت این طلاق رخ نداده و هم چنان این زن همسر آن مرد است. در بحث عبادات هم هست. نمونه ی دیگر که اختلاف داریم در ارث است. یکی مساله قول و تاسیب است. اهل تسنن می گویند اگر ارث زیاد بیاید اینها می گویند به اقوام پدری بدهید. ما می گوییم که یک فرض و یک رد داریم. دختر اگر تنها باشد نصف را فرزند می برد و نصف را ردّن. آنها می گویند که یک جایی ممکن است کم بیاید یا زیاد بیاید. تفاوت دیگر این است که ما طبقه اول و دوم داریم ولی آنها همه را در یک طبقه آورده اند. خواهر و دختر را در یک طبقه گذاشته اند در حالی که ما دختر را در طبقه یک و خواهر را در طبقه دو قرار می دهیم. برای خانم ها یک هشتم ارث وجود دارد و فرض شان ثابت است. یک اختلاف هست که یک هشتم کل ما ترک یا یک هشتم هوایی.؟؟؟ در ارث و نکاح و روزه به عنوان مثال اختلاف نظر داریم. در نماز و وضو هم اختلاف داریم. در معاملات هم اختلاف داریم. ربا که اختلافی داریم که اهل تسنن می گویند ربای کم مشکلی ندارد ولی ما می گوییم که کم و زیاد آن تفاوتی ندارد. در مساله عاریه اختلاف داریم که ما عاریه(چیزی که قرض می گیریم و استفاده می کنیم ولی ودیعه این است که از آن امانت استفاده نمی کند) در راستای استفاده تلف شود ضامن نیست به شرطی که افراط نکرده باشد. مثلا اگر موتور قرض کرد ولی آن را قفل نکرد و دزد برد ضامن است ولی اگر مواظب بوده و افراط نکرده ضامن نیست بشرط اینکه شرط ضمن عقد نشده باشد. در طلا و نقره از نظر فقه ما استثنا شده و ضامن است. آنها می گویند که عاریه ضامن نیست الا در اشیا صغیره. مثلا انگشتر به شما دادم گم شد ضامن هستی ولو اینکه طلا و نقره هم نباشد ولی در اشیا بزرگ ضامن نیستی. اختلاف دیگر در قاعده خیار است. التلف فی زمن الخیار من مال من لا خیار له. حیوانی به شما فروختم و مشتری سه روز حق فسخ دارد. خب این گاوی فروخته است. کی لا خیار له است. بایع لا خیار له است. مشتری حق فسخ دارد تا مدت سه روز. ولی بایع حق فسخ ندارد. در مدت سه روز حیوان تلف شد از جیب بایع رفته است.  یعنی باید پول حیوان را به مشتری برگرداند. به شرطی که مشتری افراط و تفریط نکرده باشد. باید بایع پول را به مشتری بدهد. این چیزی است که فقه ما می گوید و اهل تسنن قائل به این نیستند. ما اختلافاتی با اهل تسنن در مسائل مختلف داریم. زمان قدیم هم بعضی شهر ها هستند که اهل تسنن و شیعه در کنار هم زندگی می کنند و مشکلی هم ندارند. این اختلافاتی که پیش می آید چکار کنیم؟ مثلا بایع اهل تسسن و مشتری امامیه است. بعد گاو می میرد به قانون اهل تسنن عمل کنیم یا شیعه؟ ما با اهل تسنن در حوزه هایی اختلاف داریم و روابط هم داریم باید چکار کنیم؟ مفاد اجمالی این است که اگر عمل به قانون اهل تسنن منافعی را برای امامی را به دنبال داشت می تواند فرد عامی را به آن الزام کند. در مساله ارث. یک نفر خدمت امام آمده و سوال کرده گفته من یک اقایی مرده است و یک دختر و خواهری دارد. این خواههر از امامی است ما چکار کنیم؟ ایا می توانم نصف ارث را بگیرم یا نه؟ این خواهر هم خواهر ابوینی است. امام فرمودند که دختر کل ارث را می برد و به دختر چیزی نمی رسد. آن مردی که مرده اهل تسنن است. و خواهرش مومن شیعه است. یعنی آنها طبق قانون خودشان باید نصف ارث را به دختر بدهند. امام فرمودند بگیر و نوش جانت. فرض کنیدکه حالت برعکسش باشد. فرض کنید کسی مرده که سنی است که دختر امامی و خواهر سنی دارد.در این حالت نصف را به خواهر می دادند.  حالا که خودشان می دهند و قائل به این هستند نگو حرام است و حق من نیست. حال سوال این است که اگر دختر شیعه باشد و خواهر سنی حکومت چکار میکند؟ این سوال باید بررسی شود. این مساله مستندش فقط روایت است و آیات قرآن نداریم و فقط یک چیز تعبدی است و بر اساس دستور ائمه عمل می کنیم.

·         روایت دیگر در مورد مساله ازدواج است. در مورد ازدواج گفته که یک آقای سنی است که خانمش را طلاق داده و شاهد نداشته بخ خاطر همین از نظر فقه ما باطل است و هنوز زوجیت برقرار است. ولی خانم خودش را مطلقه می داند. امامی می تواند با این زن ازدواج کند یا نه؟ گفته اند که می تواند. می گویی که چون طبق قاعده شما این زن، همسرت نیست پس مرد شیعه می تواند با وی ازدواج کند. پس دو روایت ذکر کردیم.

o        دلیل قاعده

      • الزموهم بما الزموا به انفسهم. الزموا از فعل هایی است که دو مفعول دارد. خودشان را ملتزم می دانند شما هم آنها را التزام کنید.

      • ازدواج با همسر مطلقه اهل تسنن از طریق طلاق بدون شاهد. امام فرمودند که تتزوج لا تترک المراه بغیر زوج.

 

3.      مفاد تفصیلی

                                      i.      یکی مساله تعمیم قاعده به

1.      رابطه کافران با مسلمانان. آیا می توانیم از قاعده الزام استفاده کنیم؟ فرض کنید که ازدواج با خانوم مسیحی که همه موقت آن را جایز می دانند ولی دایم محل اختلاف است ولی زن نمی تواند بامرد کافر ازدواج کند. یک خانمی با آقای انگلیسی ازدواج کرده است و طبق قانون خودشان زن را طلاق داده است. شما می توانی با این خانم ازدواج کنی؟ همان چیزی که برای اهل تسنن گفته ایم برای کفار هم هست.

2.      مساله دیگر که در رابطه با کفار هست مثلا فرض کنید که از نظر ما بهره پول حرام است یک دعوایی اوایل انقلاب بود که هنوز هم داریم این بود که پول هایی که بلوکه کرده ند از زمان شاه، به ما نمی دهند ، هر دفعه ای هم یک مساله سوری درست می کنند و می گویندکه از ایران طلب کاریم و از این پول ها بر می داریم. اگر یک زمانی اگر بخواهند برگردانند باید بهره شان را بدهند ولی طبق قانون ما حرام است. می توانیم بگیریم. ما حق ندایم ربا به کفار بدهیم ولی می توانیم زیاده از کفار بگیریم. از باب قاعده الزام هم می توانیم بگیریم. برای تعمیم به کفار به دو دلیل تکیه شده. یک روایتی داریم که گفته یجوز علی کل ذی دین ما یستحلون. آقای بجنوری این روایت را اینجوری ترجمه کرده که بر علیه آنها نافذ است. یعنی ینفذ علیهم. چیزی را که خودشان حلال می دانند می توانی از آن استفاده کنی و به اهل کفار تعمیم دهی. دلیل دوم استناد به تعلیل ذیل روایت دوم(تتزوج لا تترک المراه بغیر زوج). پس با کفاری که هم که طبق قاعده خودشان جدا شده باشند منظور زن کافر است، مرد شیعه می تواند با چنین زنی ازدواج کند. یک حکمت داریم و یک علت. بعضی وقت ها در روایت ها لانه ها که می آید بعضی حکمت و بعضی علت را بیان می کند. آنجایهایی که علت است را می توانیم تعمیم دهیم. مثلا در نماز مسافر می گویند که جمعا هشت فرسخ شود مسافت شرعی شود. وقتی سوال می شود که این هشت فرسخ چرا مسافت شرعی قرار گرفته جواب داده می شود لانه اشتغل یوما. گفته اند چرا خانم باید بعد از طلاق عده نگه دارد؟ سه بار باید حائض شود. حالا وقتی خانم در حالت عده است معلوم می شودکه حامله نیست. وقتی حامله می شوند این عادتشان قطع می شود. بخاطر این یکی از علامت ها برای حامله شدن قطع شدن حیض است. سه دفعه را شرع گذاشته است که یقین حاصل شود که از شوهر سابق حامله نشده . برای جلوگیری از اختلاط میاه. علت حرمت خمر اسکار است. حالا فقها می گویند اگر علت آمد حکم دایر مدار علت است ولی دایر مدار حکمت نیست. پس در این قسمت بالا لانه اشتغل یوما اگر حکمت گرفتی بیش از 45 کیلومتر هم رفتی نماز شما شکسته می شود ولی اگر علت بگیریم شکسته نمی شود. این تفاوت پیدا می شود. اینجا آقای بجنوری نظرش این است که لا تترک بغیر زوجه اینجا حکمتش را بیان می کند. چون صد در صد نیست. ما با آنها ازدواج می کنیم ولی سنی ها که این کار را نمی کنند. یکی از معیار هایی که برای تمیز حکمت وعلت است این است که تشخیص علت برای عرف راحت است ولی حکمت اینطور نیست. می گوییم چرا این آقا می میرد؟ چون انسان است و انسان ها هم میمیرند. علت ها همیشگی ولی حکمت ها قالبی هستند. مثلا حکمت چراغ قرمز این است که تصادف نشود و شما می توانی در نیمه شب که خلوت است رد شوی. وقتی چیزی علت شد موضوع می شود و باید اگر خمر حرام است بتوانم آن را تشخیص دهم  اگر قرار باشد چیزی موضوع حکم باشد که تشخیص آن سخت باشد قرار دادن حکم برای این موضوع لغو است.

a.      ما یک الزام و یک التزام داریم. الان در الزام بحث می کنیم. ایا راجع به قوانین کفار التزام هم داریم؟ در بعضی روایات داریم که برای هر قومی نکاحی دارند و بین زن و دوست تفاوت قائل می شوند. بنابراین همسر فرق می کند. گفته اند به نظر استاد این قاعده می خواهد التزام را بگوید نه الزام را. این نظر استاد است. به نظر استاد لکل قوم ما یستحلون این می خواهد التزام را بگوید. التزام از طرف ماست که مثلا شما باید به نکاح کفار ملتزم باشی و نگویی که اینها زن و شوهر نستند. ولی الزام این است که قوانینی که آنها بهش عمل می کنند و نفعی برای شما دارد و آنها هم خودشان را ملزم می دانند که به شما بدهند شما آن را قبول کن.

b.     می گویند هر روز یک مقداری میوه برای امام می خریدند و می اوردند ویک روز بیشتر خریدند امام گفت چرا بیشتر خریدید گفتند چون ارزان بود امام فرمودند که حالا که ارزان است برو بقیه شو پس بده که دیگران هم بخرند.

c.      موارد تطبق قاعده:

                                                                                            i.            یکی تعصیب بود.

                                                                                         ii.            دومی طلاق بود که گفتم

                                                                                       iii.            بعد آمده اند در حوزه معاملات که برای شما ملموس است مثال می زنم. گفته اند که این مثال اول احدها. یک حیوانی را از سنی خرید. در مدت سه روز تلف شد. بایع باید پول حیوان را به شما برگرداند. ان کسی که خیار ندارد بایع است. طبق مذهب خودش باید این حیوانی که تلف شده از جیب مشتری رفته است. بایع امامی است. مشتری سنی است . از نظر فقه ما بایع ضامن است و باید پول را برگرداند. مخالفین می گویندکه حیوان اگر در دست شما تلف شود خودت مسئولی. کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه. من یک چیزی به شما فروختم و هنوز به شما تحویل نداده ام این از جیب فروشنده رفته است. این آثار فقهی دارد. مثلا جنس از خارج خریدی و در راه دزدان دریایی آن را می زنند. این را اگر تحویل گرفتیم و در کشور خودمان دزدان دریایی آن را زدند مسئول خودمانیم ولی اگر هنوز تحویل نگرفته باشیم فروشنده مسئول است. بعد از اینکه قبض شد مبیع طبق قانون اهل سنت مشتری مسئول است. بنابراین برای

                                                                                       iv.            حالتی که مشتری امامی باشد بایع سنی باشد ایجا طبق قانون خود آنها از جیب مشتری می رود ولی از نظر ما از جیب بایع می رود و اینجا الزام نیست.

                                                                                         v.            بایع امامی و مشتری سنی است. اگر جنس از بین برود ما ملزم نیستیم که پول را به مشتری بدهیم.

·         مثالی که برای امام زده شده بخاطر این بوده که نشان داده شود که امام هم به قاعده کشور دیگر ملتزم بوده اند.