بسم الله الرحمن الرحیم

فصل اول: دیدگاه های تحلیلی، مشاجره های تحلیلی

اهداف دو گانه کتاب:

1.      روشن کردن اهمیت مسائل بحث انگیز در تحلیل سیاسی

2.      تلاش برای اثرگذاری در فرایند تحول علم سیاست

گستره و محدوده های تحلیل سیاسی

سیاست تحلیلی همان نظریه انتخاب عقلایی در سیاست است که نباید با تحلیل سیاسی شتباه گرفته شود. کتب تحلیل سیاسی در مورد گوناگونی شیوه های تحلیلی قابل دسترس برای فعالان حوزه امر سیاسی می پردازند.

در مورد تحلیل سیاسی ما از وجه توصیفی به سمت تجویزی می رویم و تحلیل را مد نظر قرار می دهیم که دو وجه جامعیت خالی نباشد:

1.      تعریف جامع از امر سیاسی. همه رویدادهای و کردارهای در حوزه اجتماعی قابلیت سیاسی بودن و موضوع تحلیل سیاسی قرار گرفتن را دارند.

a.      آنچه تحلیلی سیاسی را سیاسی می کند تاکیدی است که بر وجه سیاسی روابط اجتماعی دارد ولی تعریف خاص کتاب از سیاست و امر سیاسی چنین است:

                                                               i.      آنچه به توزیع، اعمال و پیامد های قدرت مربوط باشد. پس تحلیل سیاسی تحلیلی است که به روابط قدرت محور موجود و مستتر اجتماعی توجه می کند. و سیاست نه بر پایه کانون عملکرد بلکه یک فرایند تعریف می شود.

2.      نقش متغیر های فراسیاسی. تا جایی که شرایط وجودی تحولات سیاسی شرایطی اقتصادی یا فرهنگی هستند، تحلیلگر سیاسی باید آنها را مورد توجه قرار دهد. حد و مرزهای بین رشته ای دلخواهانه رسم شده اند. اتخاذ رهیافتهای رشته ای محدود و انعطاف ناپذیر برای تحلیل باعث اتکا به مفروضات متخصصان سایر رشته ها شده است که نتایج تحلیل ما را به مفروضات عرضه شده در چارچوب رشته های دیگر وابسته می شود. البته تحلیل گر سیاسی نمی تواند پیش فرضهای رشته های مرتبط را بدون درک دقیق تر بپذیرد. نکته اصلی این است که رهیافتهای مرسوم و معمول علوم اجتماعی که بر حد و مرزهای ناقص استوارند برای درک دنیای دارای وابستگ یهای متقابل مناسب نیست.

دیدگاه‌های تحلیلی، گزینش های تحلیلی، مجادله های تحلیلی

رهیافت کتاب مدعی دربر گیری دیدگاه های تحلیلی رقیب، تا بر پایه‌ی معیارها و مبانی خود آنها ارزیابی می شوند، نه بر پایه معیار های تحمیل شده از بیرون. رهیافت مورد نظر مسائلی را با تاکید بر موضوع ها که باعث دسته بندی تحلیل گران سیاسی می شوند طرح می‌کند، نه با تاکید بر مکتب هایی که تحلیل گران در چارچوب آنها خود را دسته بندی می کنند.

تصویری از جریان غالب در علم سیاست

سه دیدگاه متمایز وجود دارند:{جدولهای کتاب با خودتان}

1.      نظریه انتخاب عقلائی: پیشفرض منفعت بیشینه برای خود بازیگران سیاسی که رد مقابل هر انتخاب سود و زیان گزینه ها را می سنجند، سپس گزینه ای را انتخاب می کنند که احتمالا بیشترین نفع مادی را به همراه دارد و البته بدون توجه کافی به پیامدهای رفتار خود برای دیگران داشته باشند. هدف این نظریه عبارت است از تولید علم قیاسی و پیش بینانه بر پایه الگوبرداری از مفروضاتی اقتصاد نئوکلاسیک. در جایی بکار گرفته می شود که تضمین کننده سود دو طرف یا نفع متقابل باشد پس در سواری گرفتن مجانی تراژدی منافع عمومی پیش خواهد آمد.

2.      رفتارگرایی: این رویکرد هم مدعی ارائه علم پیش بینانه است البته بر پایه استنتاج و تعمیم نظمهای تجربی مشاهده شدهتا متغیر ها را کمی کنند[1]. تاکید بر قدرت بعنوان تصمیم گیری و پذیرش اینکه دروندادهای نظام سیاسی برای تبیین مناسب نتایج یا بروندادهای سیاسی کافی است.

3.      نهادگرایی: تاکید بر تحلیل نهاد محور که مفروضات ساده انتخاب عقلائی امکان‌پذیر کننده الگو سازی را نمی پذیرد. این دیدگاه فرض وجود نظم در رفتار انسان را که مبنای رفتار گرایی است نمی پذیرد و در عوض مفروضات پیچیده تری را مطرح می کند تا باز بودن فرایندهای تحول اجتماعی و سیا سی در آن لحاظ شود. اهمیت نقش واسط بسترهای نهادی و همین طور اهمیت تاریخ، زمان در تبیین پویایی های سیاسی مهم است. از دیدگاه نهادگرایان نهاد ها عمدتا به شکل عادت و حرفه در می آیند و دگرگون کردن آنها دشوار است. نهاد گرایی جایگاه برجسته دولت را احیا کرده است.

جریانهای غالب در روابط بین الملل

جریان غالب در روابط بین الملل بسیار پیچیده تر از سیاست است. هسته کانونی این نگاه رویکرد های زیر است:

·        واقع گرایی

·        نوواقع‌گرایی/واقع گرایی ساختاری

·        نئولیبرالیسم (کثرت گرایی، نهادگرایی لیبرال، نظریه وابستگی متقابل)

سازه انگاری مانند نهادگرایی جدید عقل گرایی را رد کرده و علاوه بر منافع به ابزارهای شناسایی و ساخت تعریف/ منافع و بستر نهادی آن توجه دارد. این رهیافت پویا از پذیرش اولویت عوامل مادی بر غیرمادی خود داری کرده است. موضوع پر اهمیت برای آنان ماهیت مسئله آفرین مفهوم منافع است. دولت ها با درک خود از منافع سرو کار دارند نه صرفا با منافع مادی. باید دید دولتها با چه ابزارها و شیوه هایی منافع خود و هویت خود را شناسایی و تعقیب می کنند. توجه به ادراکات بین الاذهانی و مشترک برای درک رفتار دولتها بسیار ضروری است.

پست مدرنیسم کل رشته روابط بین الملل را همانند سیاست و تحلیل سیاسی زیر سوال می برد و دولت را ذهنی می داند ونه واقعیت عینی. نقش اصلی این رویکرد زیرسوال بردن مفروضات بدیهی و ضمنی نظریات رایج بین الملل است و با اشاره به نقش نظریه در شاختن موضوعات امکان تحلیل و علم روابط بین الملل را رد می کند و همه نظریات را متعصبانه می داند. در این دیدگاه چیز بهتری وجود ندارد پس نمی توان آنرا بخوبی نقد کرد!

استراتژی های تحلیل

سه سنت تحلیلی متمایز در تحلیل سیاسی داریم:

1.      عقلائی

2.      رفتارگرایی

3.      ساخت گرایی یا نهادگرایی جدید

در این دیدگاه ها سه موضوع با اهمیت است:

الف. نسبت میان سادگی و پیچیدگی/ اختصار و مفصل بودن

در استقرا بر پایه مشاهدات به قضیه می رسند وآنرا تعمیم می دهند {همه آ ب بود» همیشه آ ب است» آ علت ب است}. در قیاس فرضیه ای را از واقعیت موجود اخذ می کنند{اگر آ ب است پس ب آ است}.

در تحلیل اجتماعی مبتنی بر استقرا دنبال الگویی نظری هستیم که اختصار / سادگی آن ارزش محسوب می شود. این الگو عبارت است از تبیینی که کمترین شمار ممکن متغیر ها را در بر بگیرد اما بیشترین موارد ممکن را تحلیل کند. با متغیرهای بیشتر گرچه تحلیل کاملتر است اما متغیرهای اضافی الگو را اشباع می کنند. نهایتا باید به یک نقطه بهینه برای میزان پیچیدگی رسید تا هم تبیین خوبی داشته باشیم و هم از پیچیدگی دور باشیم.

ب. نقش نظریه در تحلیل سیاسی

ج. رابطه رفتار و بستر شکل گیری آن

اختصار سادگی، پیچیدگی و ماهیت واقعیت سیاسی

در همین نقطه است که بحث اختصار- سادگی به هرصورت آن معمولاً پایان می یابد اما از نظر من همینجاست که بحث باید واقعا آغاز شود چرا که این سوال پیش می آید که این جهان در چه شرایطی به تبیین مختصر ساده تن می دهد. در اینجا به نکته ای که برخواهیم خورد این خواهد بودکه برای تحلیل در چنین شرایطی لازم است که ما جهان پیرامون خود را نیز ساده در نظر بگیریم و طبق نقل و قول بعضی اندیشمندان این راه حل همیشه کارساز نخواهد بود.

چند پرسش:

1.      آیا ما باید فرض هایی درباره ی میزان سادگی یا پیچیدگی جهانی که در آن قرار داریم اتخاذ کنیم، یا می توانیم درباره ی چنین چیزهایی شناخت عینی به دست آوریم؟

2.      منظور از شناخت سادگی جهانی که بررسی می کنیم چیست؟

3.      چگونه می توانیم چنین قضیه یا حکمی را بیازماییم؟

آنچه مسلم است این است که پاسخ روشنی برای این پرسش ها وجود ندارد از طرفی این رفتارگرایان هستند که فرض هایی بسیار ساده در رابطه با جهان پیرامون داشته اند بنابراین نباید شگفتی آور باشد که آنان همواره به اختصار سادگی بها می دهند.

اختصار سادگی، پیچیدگی و قیاس

اهمیت این نکته هنگامی آشکار می شود که از منطق های استقرایی تحلیل سیاسی که در آن ها تعمیم های نظری از شواهد استنتاج می شوند، به منطق های قیاسی روی آوریم که در آن ها فرضیه های نظری آزمون پذیر از فرض های اولیه اخذ و استنتاج می شوند. در این چارچوب اصل اختصار سادگی پیامدهای بسیار متفاوتی پیدا می کند البته دیدگاه ها و اسلوب های تحلیل سیاسی در این حوزه متفاوت است برخی معتقدند که اختصار سادگی به این دلیل قابل توجیه است که ما نباید به درست یا صحیح بودن فرضیه توجه داشته باشیم بلکه باید به درست بودن پیش بینی حاصل از این نوع تحلیل توجه کنیم از طرفی برخی اندیشمندان دیگر این اصل را یک مزیت مشکوک می دانند و معتقدند که در یک دنیای پیچیده و درهم تنیده، اگر رعایت این امر باعث دشواری تحلیل سیاسی و ناممکن شدن الگوی سازی ریاضی می شود ایرادی ندارد به بیان دیگر این اصل را توجیهی برای آسان گیری درساخت الگوهای کم ارتباط یا بدون ارتباط با جهان واقعی می دانند.

اما نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که به همان اندازه که پذیرفتن صددرصدی اختصار سادگی غلط است رد کردن آن به طور کامل نیز مسئله ساز خواهد شد لذا به نظر می رسد دو سر طیف وجود دارد یک سر طیف اختصار سادگی و ظرفیت پیش بینی یا قدرت تبیین آن و یک سر طیف درستی فرض ها و توانایی تأمل پیچیدگی و قطعیت ناپذیری فرایندهای سیاسی.

شکل زیر می تواند تبیین مختصر و مناسبی برای این دو سر طیف باشد.

نقش و ماهیت نظریه در تحلیل سیاسی

شاید این تصور باشد که در تحلیل سیاسی یک نظریه هدف واحدی خواهد داشت و این نظریه نیز در طی تغییرات تغییر اساسی نمی کند اما این بحث با تصوری که از واقعیت وجود دارد بسیار فاصله دارد چرا که خود نقش و ماهیت نظریه در تحلیل سیاسی متغیر است و بازتابی از فرض های متفاوت درباره ی ماهیت و بازتابی از فرض های متفاوت درباره ماهیت واقعیت سیاسی مورد بحث می باشد.

در علم سیاست و روابط بین الملل معاصر می توانیم انواعی از گرایش های رقیب و متفاوت را شناسایی کنیم. سه تا از این گرایش ها نقشی تعیین کننده در تعیین شرایط مجادلات کنونی در این رشته داشته اندو هر کدام تصوری متفاوت از نقش نظری دارند:

عقل گرایی و نظریه صوری

عقل گرایی نخستین گرایش و تقریبا گرایش همچنان مسلط در علم سیاست و روابط بین الملل می باشد همانطور که اشاره شد عقل گرایان علی رغم رویارویی با انتقادهای نهادگرایان جدید و سازه انگاران همچنان به اصل اختصار سادگی، قدرت پیش بینی و اعتماد و اطمینان علمی بها می دهند.

ویژگی های عقل گرایان:

1.      پوزیتیویست هستند

2.      علوم طبیعی را الگویی مناسب می دانند که علوم اجتماعی باید به آن تمسک بجوید و می کوشند که برپایه ی علوم طبیعی الگویی برای تحلیل سیاسی بسازند.

3.      قیاس را بر استقرا ترجیح می دهند: می کوشند که بر پایه ی فرض های نظری بسیار مختصر ساده قضایای آزمون پذیر استنتاج کنند.

4.      الگوسازی شیوه تحلیل مطلوب و برگزیده ی عقل گرایان می باشد.

معایب عقل گرایان:

       الف. واقعیت موجود آن نوع اختصار سادگی ای را که مبنای عقل گرایی است را ندارد.

       ب. با وجود نوآوری های روش شناختی و محاسباتی، اینگونه الگوسازی متضمن ساده سازی چشمگیر پیچیدگی های زندگی سیاس است.

       ج. لزوم آزمون پذیر بودن نظریه ها با سوالاتی مانند اگر، چه؟

ممکن است که این تصور در مورد این گرایش به وجود بیاید که این گرایش به خیال بافی بسیار نزدیک می شود اما جدا از اینکه در نظر گرفتن سوالاتی مثل اگر، چه در هشدار دادن به موقع می تواند مفید باشد اما در جاهایی که برای مثال احزاب سیاسی بیش از پیش به علائق و ترجیحات رای دهندگان متمایل می شوند این گرایش برای ساختن الگویی که می تواند پیامد های مثبت یا منفی چنین فرایندی را تبیین که در صورت لزوم اثر تقویت کننده و یا بازدارنده داشته باشد مفید باشد. همچنین اگر ما به قدرت ظاهرا فزاینده سرمایه در ارتباط با دولت در شرایط ادغام اقتصادی منطقه ای و یا جهانی علاقمند باشیم می توانیم الگوی صوری سودمندی از یک اقتصاد باز و جهانی که در آن سرمایه آزادانه گردش می کند بسازیم. این الگو هرچند شرطی است اما شاید به ما اجازه دهد تا پیامدهای بالقوه ی مقادیر بیشتری از آزادی سرمایه را بررسی کنیم.

پس می توان گفت هدف ازاین کار عرضه پیش بینی های شرطی است مانند مثال آزادی گردش سرمایه به طوریکه ممکن است به شکل هشدارهای سیاسی احتیاطی نسبت به پیامدهای بالقوه تداوم تعدیل نشده ی تحولات موجود باشند.

رفتار گرایی و نظریه استقرایی

ویژگی ها:

الف. شروع کردن با مشاهده

ب. رسیدن به نظریه از طریق تعمیم استقرایی

ج. برخلاف عقل گرایی گردآوری شواهد و داده ها و رابطه ی میان نظریه، استدلال و رفتارگرایان را امری دشوار و مسئله ساز می داند.

د. پژوهش را با خود داده و شواهد تجربی آغاز می کند.

ه. از نظریه که راهنمایی برای بررسی واقعیت سیاسی است پرهیز می کند.

رفتارگرایان علی رغم اینکه مدتی در ایالات متحده تسلط داشته اند اما در اواخر دهه60 هجمه انتقادهایی متوجه آنان شد که این خود باعث شد که رویکرد خود را تغییر دهند و نام فرا رفتارگرا را برخود بنامند.

بعضی از ویژگی های این رویکرد را با نقل قول مستقیم از کتاب می آوریم:

الف. می توان گفت واقعیت اجتماعی و سیاسی((آنجا)) یا بیرون از ذهن پژوهشگر وجود دارد و برای پژوهش علمی فارغ از هرگونه باورهای پیشینی مستقیماً قابل دسترس است.

ب. رفتار سیاسی دربردارنده و نشانگر نظم ها و همسانی های قابل کشف هستند که می توان در قالب قوانین ((پوشش دهنده)) کلی درک کرد.

ج. اعتبار چنین قوانین پوششی را می توان فقط با محک زدن آن ها در برابر رفتارهای سیاسی مرتبط مشخص کرد همه ی قضایای نظری باید آزمون پذیر باشند.

د. ابزارها و شیوه های گردآوری و تفسیر داده ها و شواهد، یک رشته مسائل روش شناختی پیش می آورند که باید آنها را جدی گرفت.

نهادگرایی جدید، سازه انگاری و نظریه به مثابه ی نوعی ابزار یافتاری

نهاد گرایی جدید در علم سیاست و سازه انگاری در روابط بین الملل مکاتب فکری بسیار متفاوتی با عقل گرایی و رفتار گرایی می باشند. این گرایش در مخالفت با رفتارگرایی و تاحدودی مخالفت با عقل گرایی به سر می برد.

البته این نکته حائز اهمیت است که نمایندگان نهادگرایی جدید و سازه انگاری خود نیز دارای طیف گسترده ای در مقابل موضع گیری نسبت به منطق قیاسی و استقرایی هستند که می توان گفت نهادگرایان انتخاب عقلانی گرا و سازه انگاران((معتدلی)) در نزدیکی یک سر طیف که قیاس باشد هستند و نهادگرایان تاریخی و جامعه شناختی و سازه انگاران در نزدیکی سر دیگر طیف که استقرایی باشد هستند. لذا می توان گفت که نهاد گرایی انتخاب عقلانی گرا در انتخاب فرض های اولیه خود بسیار محتاط و محافظه کارتر بوده است و همین طور این گرایش الگوسازی صوری را کنار گذاشته و مشوق متوسل شدن به شواهد تجربی می باشد بنابراین این گرایش هرچند به هیچ وجه رهیافت استقرایی ندارد اما دربرگیرنده نوعی منطق قیاسی تعدیل یافته است.

نهاد گرایان تاریخی و سازه انگاران تندرو به دنبال پرهیز از انتزاع نظریه از طرق قیاسی بوده اند اما با این حال بازهم با استقرای ناب بسیار فاصله دارند و از طرفی تعریف بسیار متفاوتی از نظریه نسبت به رفتارگرایان و عقل گرایان ارائه داده اند.

تحلیل سیاسی نهادگرایانه و سازه انگارانه از راه گفت و گو میان نظریه و شواهد صورت می گیرد. به جای تبیین های انتزاعی تر وکلی تر عرضه شده توسط عقل گرایان و رفتارگرایان، در چنین روایت های تاریخی ای کوشش می شود با بررسی فعالیت های بازیگران، تصورات و نهادها و مشخص کردن شرایط شکل گیری ساز و کارهای تحول و دگرگونی توصیف شده، پیچیدگی و ویژگی فرایند دگرگونی مورد نظر حفظ و بیان شود.

این گرایش به دنبال این است که فرض های ساده ای که عقل گرایان و رفتارگرایان مورد استفاده قرار می دهند را مورد آماج حملات قرار دهند و نشان دهند که چنین فرض هایی مسئله آفرین خواهند بود.

نکته ای جالب اینکه علی رغم اینکه رفتار گرایان دنیای سیاسی ای را فرض می کنند که یک علم پیش بینی کننده نظم های امکان بخش را در بر می گیرد نهاد گرایان و سازه انگاران رهیافتی تجربی تر را ترجیح می دهند یعنی آنان به جای اینکه وجود نظم و قاعده را بدیهی بدانند، شرایط وجود نظم و بی نظمی در رفتار سیاسی را بررسی می کنند.

بستر و رفتار: بررسی مسئله کارگزاری

به احتمال قوی آنچه باعث تفاوت کیفی علوم اجتماعی با علوم فیزیکی می شود این است که علوم اجتماعی با موضوعات یا موجوداتی آگاه و اندیشه ورز سروکار دارند و می توانند در برابر انگیزه های یکسان متفاوت عمل کنند در حالی که واحد های مورد بررسی علوم فیزیکی را می توان بی جان، فاقد توانایی اندیشه ورزی و بنابراین دارای واکنشی کاملا پیش بینی پذیر در برابر انگیزه های بیرونی فرض کرد. مسئله کارگزاری این دغدغه را ایجاد کرده است که اگر بازیگران عرصه سیاست بتوانند بستری را که در آن قرار دارند را تغییر دهند که به تبع آن هرگونه نظمی را که پیشتر از چنین بستری ناشی می شد نیز تغییر می دهد آنگاه چه امیدی می توان به یک علم پیش بینی کننده در امر سیاسی داشت؟

حال هر یک از رفتارگرایان و عقل گرایان به صورتی کاملا متفاوت با این مسئله برخورد می کنند:

رفتار گرایی: انباشتی به عنوان یک «راه حل» برای مسئله کارگزاری

توجیه مسئله کارگزاری توسط رفتارگرایی با توسط به مفهوم انباشتی صورت می گیرد که منطقی ساده دارد بدین صورت که با تحلیل مجموعه ای از افراد قطعا متوجه الگوهای رفتاری خواهیم شد که می توان آن ها را تشریح، توصیف و فهرست کرد.

منطق چنین پیش بینی احتمالی ای تقریبا به قرار زیر است:

1.      مشاهدات تجربی در بستری خاص و زمانی خاص یک رشته همبستگی میان متغیرهای مشاهده شده را آشکار می کند

2.      فرض می کنیم چنان همبستگی هایی در واقع فراتر از بستر و محدوده ی زمانی شکل گیری تعمیم پذیر هستند.

3.      برپایه ی این فرض، می توانیم استنباط کنیم که در بستر و محدوده ی زمانی دیگر نیز، همان همبستگی میان این متغیرها برقرار خواهد بود.

4.      اگر این رابطه برقرار باشد، می توانیم آنچه را در پی می آید پیش بینی کنیم.

عقل گرایی: کنار گذاشتن انتخاب از انتخاب عقلانی

به نظر می رسد عقل گرایی برخلاف رفتار گرایی برای پاسخ به مسئله کارگزاری بهترین رویارویی را داشته یعنی انکار مسئله چرا که عقل گرایی در پاسخ به این مسئله معتقد است که بسیاری از کنشگران باهوش در عرصه سیاست در زمان انتخاب، انتخابی خواهند داشت که بهترین منفعت را برای آنان داشته باشد لذا مشخص است که می توان پیش بینی رفتار های کنش گران سیاسی را در انتخاب بهترین گزینه داشت.

رویارویی با مسئله ساختار و کارگزاری: پست پوزیتیویسم

نهادگرایان و سازه انگاران برخلاف رفتار گرایان و عقل گرایان که مسئله بین ساختار و کارگزار و یا رفتار و بستر را ساده می بنیند قضیه را خیلی مهم دانسته و پر اهمیت که به صورت تفصیلی در فصل 3 خواهد آمد.



[1] ویژگی برجسته رفتار گرایی